Saturday, February 24, 2007

مادر

خونه خالی خونه غمگین
خونه سوت و کور بی تو
مامانم تو بیمارستانه تا حالا اینجوری ندیده بودمش خسته است بیشتر از تمام این سالها که تحمل کرده خسته است
دیروز وقتی تو اورژانس بیمارستان گفتن باید بره ای سی یو دلم ریخت برای اولین بار احساس بی کسی کردم
مامانم تمام تکیه گاه ام تو زندگیه
امروز دکتر گغت فردا مرخصه دلم میخواد گریه کنم اما الان نه وقتی اومد خونه میرم یه جا تا جایی که می تونم گریه می کنم
این روزا خیلی چیزا رو فهمیدم با اینکه اصلا خوشایند نبودن اما واقعیت های اطرافم بودن
بزرگ خونمون فردا میاد همین

Thursday, February 22, 2007

تعطیل

به علت نداشتن مجوز بهداشت این کله پزی تا اطلاع ثانوی تعطیل می باشد

Wednesday, February 21, 2007

تو گمان مبری مغلوب ام ای دوست

روزگار ای شاهد ویرونی ما
خشم وقهرت باعث حیرونی ما
تا حالا شده یه جایی گیر کنی که لز هر وری بری به بن بست برسی؟
گیر کردم هر چی به خودم میگم ول کن بزن به بی خیالی نمیشه انگار یه چیزی که از هم پاشید دیگه کاریش نمی شه کرد
کسایی که همه ی زندگیم هستن همشون داغونن هر کدوم یه جوری رفتن تو خودشون و دارن از تو از هم می پاشن
خانواده عجب چیز عمیق و عجیب و مزخرفیه آدم ناخواسته واردش میشه و تمام عمر بهشون وصل میمونه خوب یا بدش
رو کاری ندارم اما دیدن ناراحتی افراد خانواده واقعا قابل تحمل نیست
نمی دونم رضای کوچولوی خونه ی ما چه جوری اینهمه اتفاق رو برای خودش حل می کنه اما اینکه هر روز می بینم گوشه
گیرتر میشه خیلی عذابم می دهد
مادر مادر مادر این یکی از همشون سخت تره مادرم هر روز پیرتر میشه شکسته شده نمیتونم نگاهش کنم و جلوی بغضم رو بگیرم
بماند
به قول سعید خان داداشم ما همه چیز بودیم جز این که بچه ی طلاق باشیم که اونم 1 ماه شدیم
ای فلک بس کن دیگه آتیش نسوزون
روی زخمامون دیگه نمک نپاشون

Monday, February 19, 2007

viva barca

بارسا بارسا بارسا
آبی و اناری پوش های قلعه ی نوکمپ 4شنبه می خوان لیورپول رو له کنن
بزرگترین ارتش آزادی خواه دنیا از کاتالان می خواد بندر نشین های دوست داشتنی رو از دور حذف کنه
خانوم ها و آقایان به احترام زیباترین فوتبال جهان از جا برخیزید
viva barca

Saturday, February 17, 2007

آرامش در حضور دیگران

رفته بود فکر کنه
رفته بود ببینه بازم بمونه یا نه
رفته بود به هر دلیلی که بود رفته بود
حالا برگشته دوباره یه چیزی تو دلم آروم شده
این فقط یه تشکر علنی از برگشتنشه امیدوارم دیگه هیچ وقت تنها نزاره هم منو هم خودشو
خدا کنه از عاشقی منو پشیمون نکنه

خط فقر

روزنامه امروز نوشته بود خط فقر در تهران 400 هزار تومان
با احتساب اینکه پایه حقوق 150 هزار تومان و با اضافات می شه 170 هزار تومان و تازه 7% هم بابت بیمه کم میشه که به عبارتی میشه 159 هزار تومان یعنی خط فقر تو تهران 230 هزار تومان بالاتر از پایه حقوق می باشد
آدم از اینکه عدالت و رفاه اقتصادی تو این مملکت هر روز بیشتر لز روز قبل می باشد تو دل خودش برای آمرزش روح پدر مسئولین دعا میکنه واقعا این دلسوزان با تلاش روزافزونشون مردم رو در بهترین سطح رفاه قرار دادن
ندای محمود متشکریم در کوی و برزن به شدت پیچیده است
اختلاف طبقاتی تو ایران شده مثل اختلاف استقلال و پرسپولیس تو جدول فوتبال اصلا قابل جبران نیست
ما ملت تحملیم اما این که این همه ادم تو ثروتمند ترین شهر این مملکت زیر خط فقر قرار دارن واقعا دردناک
تنها حق مسلم مردم ایران فعلا انرژِی هسته ای می باشد
خدا به همه ی ما صبر بیشتر دهد

خاوران

جمعه صبح رفتم خاوران سر خاک بابام اونجا روزایی که خلوت خیلی دلگیر خیلی غریبه
می دونی خاوران کجاست؟
سند غیر قابل انکار کشتار انسانها بخاطر عقایدشون
نمی دونم کی وقتش میرسه اما می دونم یه روز نوبت به خاوران می رسه که
قصه ی خودش و انسان هایی که تو خودش جا داده رو بگه
قصه مادرها و پدر هایی که سوختن تو داغ فرزنداشون
قصه ی بچه هایی که با داغ مادر و پدراشون بزرگ شدن
قصه ی همسران تنها مانده
قصه ی عشق های بی پایان
ما تا جایی که می تونیم باید سعی کنیم خاوران رو به دیگران بشناسونیم و قصه اش رو بگیم واسه بقیه آخه ما خودمون تو قصه ایم
همین جوری تو فکرای عجیب غریب خودم بودم که نگاهم افتاد به جای همیشگی مادر بزرگم که واسه خودش اون پائین خاوران یه جا درست کرده بود به تصور اینکه قبر پسراش اونجاست هر چند می دونست قبر دسته جمعیه اما می شست اونجا و گریه میکرد
یهو دلم گرفت
می دونی مادرای خاوران خیلی بزرگن همشون خیلی پر تحملن
جمعه آخر سال همه جمع می شن اونجا و میره تا سال دیگه میره تا مراسم 10 شهریور سالگرد اعدام های دسته جمعی سال 67همه تو این وسط میرن دنبال زندگیشون حتی ما هم میریم دنبال کارمون
اما این مادرا تمام هفته منتظر میمونن تا مثل تمام این سالها تمام سختی های رفتن تا خاوران رو تحمل کنن تا برن پیش بچه هاشون
گفتم که آدمای بزرگی هستن
این همه نفرین که تو دل مادرای خاوران مونده یه روزی سر باز میکنه دیدن داره اون روز
نباید منتظرش موند باید برای دیدنش تلاش کرد
گل خون میشکنم می روم آی
باغ را گل گل مانندم هست
تو بر آنی که مرا پشتی نیست
من بر آنم که دماوندم هست

Wednesday, February 14, 2007

تمدن را آب برد

کوروش رو آب برد هی هی
قبرش رو آب برد هی هی
بدوئید کوروش داره غرق میشه شنا هم بلد نیست دستش هم از دنیا کوتاه شده بنده خدا
کجائی داریوش که جدتو کشتن دیگه شب چمعه خاندان هخامنشی کجا برای امواتشون صلوات بفرستن
کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم و می خوایم تو خواب تو آب غرقت کنیم
آخه اینم جای خاکسپاری بود سر راه سد که آدم میت خاک نمی کنه میرفتین اونور تر خاکش می کردین
اصلا می رفتین بهشت زهرا خاکش می کردین بهتر هم بود
حالا زیر آب هم رفت عیبی نداره فاتحه رو از دورم میشه خوند
یه زمانی می گفتن دشمنان دارن میراث ما رو به تاراج میبرن حالا خودمون داریم به آب میدیمش
پاسارگاد نماد ابهت تاریخ ایران رو زیر آب می کنن تا همین یه ذره غرورمون رو هم ازمون بگیرن
در روح و جان من می مانی ای وطن
شاید اعتراض هر چند کوچک جلوی این اتفاق رو بگیره

ولنتاین به سبک ایرانی

همه چی به نام عشق
دل ما غلام عشق
با عشق زنده بودن
ختم کلام عشق
اقا عجب چیز مزخرفیه این ولنتاین یعنی بیاین یه روز همینجوری زرشککی به هم عاشق بورزیم
همه هم در عین بی خلاقیتی به هم شکلات و عروسک میدن مثلا خیلی مسخر ه است که من با این عظمت یه عروسک بگیرم دستم تو خیابون راه برم
چند تا راه کار برای ولنتاین متفاوت
جای شکلات لواشک بدین یا تمبر هندی به جان خودم خوشمزه تر هم هست
کادوتونو تو جعبه نظارین بندازین تو کیسه زباله تا کلی با هم بخندین
یه آهنگ عاشقانه ی استاد جواد یساری رو حفظ کنید برای طرف بخونید تضمینی دیوونتون میشه
ناهار با هم برین دیزی بخورین تا بعد از اینکه خوب غذا هذم شد بتونین کلی صداهای بامزه از خودتون درارین دور هم بخندین
و در آخر گول نخورید که دوستتون داره تو ولنتاین همه ادا در میارن
جای اینکه رو کارت براش نامه بنویسید رو عکس محمود جون براش نامه بنویسید تا ابد یادش میمونه
من لایق تو نیستم عزیزم
اما چشم عقل ام دیگه کوره

Tuesday, February 13, 2007

ای که محراب چشات

به به به به چه شبیه امشب
چی ی ی ی ی ی ی داداش امروز از خروس خون سرخاب سفیداب کردیم از خونه زدیم بیرون وقتی سر قرار رسیدم
وقتی اومد انگار ییهو همه چیز درست شد دوباره احساس راحتی کردم
خلاصه بعد از 4 ساعت مذاکرات بس عجیب به نتیجه رسیدیم
شاعر میگه
ای ناز مهربون با من بمون بمون
من تا ابد بدون که قدرتو میدونم
صفای همتونو عشق
فعلا سر حالم بعدن کلی چیز تعریف کردنی براتون دارم
فعلا عذت زیاد

Monday, February 12, 2007

افق

احساس میکنم قوی شدم بزرگ شدم
زندگی انقدر سرم آورده که دیگه بلد شدم چه جوری باهاش کنار بیام
دیشب با یه دوست یه دوست معرکه حرف زدم آرومم نکرد مثل بقیه باهام رک حرف زد
می خوام زندگی کنم مثل همیشه می خوام یادم بیاد کی بودم کجا بودم
یه خواهش از هر کسی که ایا رو می خونه دارم عاشق باشید
من یه زمانی بزرگترین هنرم لذت بردن از این دنیا بود در هر شرایطی
تازه به بقیه هم لذت می دادم
گر چه آخر این راه نا معلومه اما تا تهش میرم تا ته تهش
تمام

Sunday, February 11, 2007

انتظار

قرار بود 1 ماه صبر کنم امروز روز آخر و بی قراری دست از سرم بر نمی داره تا امروز از فکر کردن در موردش فرار کردم اما یه چیزی امروز داره تمام ذهن و فکر و وجودم و با خودش میبره این که ندونی قرار چه اتفاقی بیفته آزار دهنده است
شاید بتونم همه چیز رو تو خودم حل کنم اما به چه قیمتی نمی دونم شاید فردا معلوم بشه
دارم دیوونه تر از قبل میشم
چی میشه که یک نفر اینقدر تو زندگی یکی دیگه مهم میشه یکی جوابش رو بهم بگه

Thursday, February 8, 2007

آزادی

چگونه توانستی با نبودن رفقات کنار بیای
چطور این همه سال دوام آوردی
اون موقع که آزاد شدی چه حسی داشتی
نمی دونم جواب خیلی از سوالام رو نمی دونم اما می دونم که چقدر خوشحالم که آزادی
هزار پرنده مثل تو عاشق
گذشتن از شب به نیت روز
رفتن و رفتن صادق و ساده
نیامدن باز حتی تا امروز
سالگرد آزادیت مبارک بابا

رفیق جنگل یل سیه کل

نوزدهم بهمن سالگرد قیام سیاهکل گرامی باد
ای پرنده های طوفان آسمان سرخ ایران
شعله ور شد از جانهاتان راهتان فروزان

متولد بازداشتگاه

من علی کوچیکه اینجا در روز تولدم می خواهم از یه عده تشکر کنم
اول از همه باید از مامانم تشکر کنم برای اینکه 9 ماه تحمل کرد تا این مروارید درخشان بدنیا بیاد هر چند مرواریدش یه کمی سیاه بود که بماند
بعد دوباره از مامانم تشکر می کنم چون واقعا بزرگ کردن من کار سختی بوده کماینکه هنوزم سخته من اگه بچه ام شبیه خودم بشه میندازمش تو جوب حالا ببینین مامانم از دست من چی کشیده اما بزرگم کرده خیلی هم بیشتر از حد معمول بزرگم کرده
خلاصه من از مامانم بابت خیلی چیزا ممنونم اما بخاطر اینکه ازش صبور بودن و مقاوم بودن را یاد گرفتم خیلی بیشتر ممنونم
دوم از بابام که بالاخره نصف بدنیا اومدن من مسئولیتش به عهده اون مرحوم بوده
علی کوچیکه هیچ وقت آغوش باباش رو حس نکرد
هیچوقت آزاد ندیدش هرگز نتونست به باباش بگه چقدر دوستش داره
که وقتی میره خاوران دلش میخواد کلی گریه کنه اما مخنده که باباش فکر نکنه بچه اش کم اورده
تا همیشه دلتنگیش همراهمه تا همیشه
سوم باید از بابام تشکر کنم که هروقت یادم می افته که زیر دست کی بزرگ شدم احساس می کنم آدم خوبی هستم
بابت هر چیزی که بهم یاد داده ممنونشم
چهارم باید تشکر کنم از برادرام
اول بزرگه تشکر میکنم از این موجود همیشه شاخ
از این کسی که بی رحمانه به قضاوت همه کس و همه چیز میشینه
هیچ کس نمیدونه لذت بخشترین کار دنیا سر به سر این داداش بزرگه گذاشتنه هر چند آخرش به کتک ختم بشه
اما به هر حال همیشه یه حسی غلغلکم داده که کرم بریزم دست خودم که نیست چی کار کنم
اما خارج ازهر حرفی داداش من پشت اون قیافه خشنش که حاکی از خشونت زیاد یه قلب داره که پر از خشونت زیاد تر
دوم از داداش کوچیکه تشکر میکنم چون همه ی دنیای منه
در آخر از تمامی فک وفامیل دوستان و آشنایان تشکر میکنم و یک تشکر خاص از تمامی مدرسین واساتیدوناظم ها و مدیران مدارس ومختلف مناطق 6 و 11 و دانشگاهم که هر چند با زور کتک و فحش وانواع و اقسام روش های تربیت موجودات نا آرام نیز موفق به آرام کردن بنده نشدند اما الحق تلاش خالصانه ای در این راه کردند راهشان پر رهرو باد
در هر صورت من الان دیگه 23 سال که بدنیا اومدم دیگه کاریش نمیشه کرد یا تحمل کنید یا حالش رو ببرید

Tuesday, February 6, 2007

حیرت زده بین خاطره ها

یه دوستی داشتم خیلی بچه باحالی بود اولین روزی که دیدمش تازه خودکشی کرده بود و ناراحت بود که چرا نمرده و من همیشه مسخره اش میکردم
عجیب بود یه کرد تعطیل که وسط دوستای من بچه درس خون بود همیشه وقتی دیده بودمش میخندید یه لبخند واقعی که پشتش هیچ شادی نبود
همین 10 دقیقه پیش یه اس م اس از آرش اومد
برای او که زیبا شبی برای دوست داشتن نیافت
این شب پر ستاره زیباتر شبی است برای مردن
کاش می دید
اس م اس آرش بوی مرگ میداد زنگ زد گفتم چی شده گفت امروز وحید بالاخره تونست خودشو بکشه
گیجم خنده ی لعنتیش از جلو چشمم تکون نمی خوره
هر روز تلخ تر میشه تلختر از اون چیزی که بشه تحملش کرد

Thursday, February 1, 2007

فکر کنم یاد گرفتم لینک بزارم

اینا کلا خیلی خوبن

خونه این خونه ی ویرون

ما رفتیم از تنها جایی که احساس خونه بودن رو برام داشت رفتیم
خیلی روز دلگیریه هجوم خاطره ها داره امونمو میبره