Sunday, June 24, 2007

من آمده ام دیم دیم من آمده ام

بالاخره امتحانات پر شکوه این ترم نیز به پایان رسید یه کف مرتب همه همه
این ترم با تلاش مثال زدنی شروع به امتحان دادن کردم ولی از اونجا که از هر چیزی
که به مدت طولانی کار نکشی بعد یهو کار بکشی اون چیز می ترکه مخ ما هم ترکید
در همین حال بود که نور امید همیشگی بر قلب کشتی شکستگان خورد محکم هم خورد حالا نور چه جوری به ما خورد بماند و برگه های کوچک خوشبختی به کمک ما اومدن و تقلب راه چاره شد کف مرتب همراه با سوت همه همه
امروز سر جلسه یه جوری به بغل دستیم نگاه کردم تو مایه های {نجات من به دست توست ازین محبس نجاتم ده}که بیچاره پسره فقط جواب رو برام تو برگه خودم ننوشت وگرنه همه کار کرد
یه ترم دیگه مونده فقط یه ترم 10 واحدی یه کف مرتب همه

Wednesday, June 13, 2007

چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

دلم هواي لرزيدن دارد
خسته از اين بي عاشقانه بودن شده ام گاهي خمار خنده اي مي شوم
و گاهي دل نگران معشوقي كه نمي خواهدم
در رويا هايم لكه هاي تاريكي است كه نمي خواهمشان اما هجوم
لكه ها بيش از گذشته شده است
تاريكي ها را باور كنم يا به شادي گاه به گاه روزهاي ديدارم مجال خود نمائي بدهم؟نميدانم
صبر بايد كرد؟ بيشتر از به چه اميد,به چه دليل مشكلم شده است
به اشتباه مي روم در دلدادگي جاي سوال نيست....قفس بس زيباست و تنگ و بي راه فرار
زندان بان گاهي لطفي مي كند و نان و آبي,هنگامي تازيانه بر مي كشد و زخمي
بايد پذيرفت شايد به اميد مرحمي كه فردايي بر آن مي نهد
آزادي از اين قفس را خوش ندارم,تازيانه ها اما مجالي براي مرحم نمي گذارند
گرفتست هواي سركش دلكم,مي خواهد مي خواهد قفس را بشكند اما ميله ها را
سخت تر از پيش در آغوش مي كشد و چشم انتظار تازيانه زندان بان مرحم به دست مي نشيند
و من سرگردان اين قفس و آزادي و تازيانه و مرحم لحظات تاريكم را سخت به سخره مي نشينم
تا او روزي خود نيز دوباره همچون زماني دور در قفس خود ساخته ي دوست داشتني مان در كنارم
بي تازيانه آرام بگيرد
دلم گرفته است
دلم تنگ است
هواي لرزيدن دارد