Friday, February 27, 2009

استخوان







می دانی اینها چه هستند؟یا بهتر بگویم که هستند؟




باز هم خاوران این بار به چه حال گویمت چه دیده ام؟




دست برادری بود یا پای پدری نمی دانم نمی دانم




لحظه ای دیگر گوشه ی پیراهنی, پاره, پوسیده انگار می گفت :اینجایم نگاهم کن




پیراهن مردانه پر از استخوان سینه انگار قلبی بزرگ هنوز درون اش می تپید




انگار می گفت: بگو به همه بگو که من هنوز اینجایم




انگار هنوز شور مبارزه داشت




Thursday, February 26, 2009

اگر که ایستاده ام و یا ز پا فتاده ام/برای تو به راه تو شکسته ام

برای مرده ای زنده ای را میکشند
برای دفن شهید در دانشگاه پلی تکنیک در درگیری ها بسیاری دستگیرشدند بسیاری زخمی شدند
و یک نفر در وضعیت وخیم و رو به مرگ قرار گرفت
دلم حتی برای شهیدی که برای آرامش هم وطنان اش کشته شده است و اینک باید شاهد این باشد
که برای دفن دوباره اش برای سو استفاده از باقی مانده ی بدن اش جان جوانان وطن اش گرفته می شود می سوزد
به کجا رسیده اند عربده کشان چماق به دست به راحتی حریم دانشگاه و دانشجو را میشکنند روزگاری
حریم دانشجو و دانشگاه مسئله ی مهمی بود اینک جمله ی بالا خنده ی تلخ نا امیدی را بر لبان می آورد
زیرا حریم که هیچ اینک خود دانشگاه و دانشجو را میشکنند و می درند
منتظر فشار های بیشتر باشیم که اینان ترسشان از از دست رفتن قدرت کنونیشان است
و این چنین وحشیانه اعلام قدرت میکنند
سکوت بدترین خیانت به خودمان است
شاید جایش نباشد اما روزگاری رئیس جمهوری داشتیم که حداقل به این حرکات اعتراض میکرد
اینک دوباره با تلاش خودمان میتوانیم آن روزگار را برگردانیم تا شاید نسل کنونی نیز کمی آرامش
و آزادی را تجربه کند
دیگر جایی برای نشستن نیست باور کنیم وقت ایستاده بودن رسیده است

Tuesday, February 17, 2009

کمی درد دل

صدا میخواند
بغض پائیزیه ابرم
بغض یه غروبه غمناک
شاهد شکستن من
قطره ی بارون رو خاک
واژه ها داشتن کار خودشون رو می کردن داشتم غرق می شدم تو هر واژه
عشق,نفرت,خیانت,اعتماد,خشم,تحمل,امید,تلاش,.....دیگه داشتم راست راستکی قاطی میکردم
همش یه طرف این عشق لامذهب یه طرف فکر کردم تموم شد دیگه نمیبینمش عشقو میگم
اما دیدم میدونی کجا خواننده میگم واست
تو لیوان آب شب مستی که مادرم گذاشت بالا سرم
تو نامه ی کج و کوله ی داداشم که خواسته بود تکلیفشو براش انجام بده
تو دزدیدن پرتقال از باغ خونه بغلی کارگاه با کارگر خسته ای که هم سنه بابا بزرگمه
تو خیلی چیزا دیدم زندگی تموم نشده هنوز باید کشید تحمل کرد رفت
تنهایی بی اون بودن نیست هرچند خالیه جاش همیشه اما وقتی پر نمیشه کاریش نمیشه کرد
من امید میخواهم تازگی فهمیدم امید هم مثل حقه باید به زور بگیریش وگرنه به زور میگیرنش ازت
من هر روز صبح برای امیدم تلاش میکنم ازین به بعد
حتی دراین سرزمین امید های کوچک و شادی های اندک
به قول اخوان
بیا ره توشه بر داریم قدم در راه بی فرجام بگذاریم
صدا میخواند
برای زنده بودن دلیل آخرینم باش