Thursday, February 8, 2007

متولد بازداشتگاه

من علی کوچیکه اینجا در روز تولدم می خواهم از یه عده تشکر کنم
اول از همه باید از مامانم تشکر کنم برای اینکه 9 ماه تحمل کرد تا این مروارید درخشان بدنیا بیاد هر چند مرواریدش یه کمی سیاه بود که بماند
بعد دوباره از مامانم تشکر می کنم چون واقعا بزرگ کردن من کار سختی بوده کماینکه هنوزم سخته من اگه بچه ام شبیه خودم بشه میندازمش تو جوب حالا ببینین مامانم از دست من چی کشیده اما بزرگم کرده خیلی هم بیشتر از حد معمول بزرگم کرده
خلاصه من از مامانم بابت خیلی چیزا ممنونم اما بخاطر اینکه ازش صبور بودن و مقاوم بودن را یاد گرفتم خیلی بیشتر ممنونم
دوم از بابام که بالاخره نصف بدنیا اومدن من مسئولیتش به عهده اون مرحوم بوده
علی کوچیکه هیچ وقت آغوش باباش رو حس نکرد
هیچوقت آزاد ندیدش هرگز نتونست به باباش بگه چقدر دوستش داره
که وقتی میره خاوران دلش میخواد کلی گریه کنه اما مخنده که باباش فکر نکنه بچه اش کم اورده
تا همیشه دلتنگیش همراهمه تا همیشه
سوم باید از بابام تشکر کنم که هروقت یادم می افته که زیر دست کی بزرگ شدم احساس می کنم آدم خوبی هستم
بابت هر چیزی که بهم یاد داده ممنونشم
چهارم باید تشکر کنم از برادرام
اول بزرگه تشکر میکنم از این موجود همیشه شاخ
از این کسی که بی رحمانه به قضاوت همه کس و همه چیز میشینه
هیچ کس نمیدونه لذت بخشترین کار دنیا سر به سر این داداش بزرگه گذاشتنه هر چند آخرش به کتک ختم بشه
اما به هر حال همیشه یه حسی غلغلکم داده که کرم بریزم دست خودم که نیست چی کار کنم
اما خارج ازهر حرفی داداش من پشت اون قیافه خشنش که حاکی از خشونت زیاد یه قلب داره که پر از خشونت زیاد تر
دوم از داداش کوچیکه تشکر میکنم چون همه ی دنیای منه
در آخر از تمامی فک وفامیل دوستان و آشنایان تشکر میکنم و یک تشکر خاص از تمامی مدرسین واساتیدوناظم ها و مدیران مدارس ومختلف مناطق 6 و 11 و دانشگاهم که هر چند با زور کتک و فحش وانواع و اقسام روش های تربیت موجودات نا آرام نیز موفق به آرام کردن بنده نشدند اما الحق تلاش خالصانه ای در این راه کردند راهشان پر رهرو باد
در هر صورت من الان دیگه 23 سال که بدنیا اومدم دیگه کاریش نمیشه کرد یا تحمل کنید یا حالش رو ببرید

No comments: